تاریخ آرژانتین

تاریخ آرژانتین

در کتب تاریخی، قدمت و تاریخچه آرژانتین به بیش از 8 هزار سال و برخی دیگر 11 هزار سال تاریخ برای این منطقه ذکر کرده اند اما تقریبا همه منابع تاریخ آرژانتین را از آغاز کشف این منطقه توسط دریانوردان اسپانیائی مورد بررسی قرار داده اند. از مهمترین دلایل عدم بررسی تاریخ باستان کشور آرژانتین، این بوده است که تمدنهای مهمی همچون اینکاها و مایاها در شمال آرژانتین و مناطق پرو، بولیوی و مکزیک قرار داشته اند و کمتر تمدن شکل گرفته ای را در بخش جنوبی آمریکای لاتین بویژه در بخش آرژانتین در آن دوره ها وجود داشته است.

بعد از کشف، دوره استعمار و بویژه پس از استقلال و شکل گیری کشور آرژانتین، این منطقه بستر تحولات عمده ای بوده است. از دوره هرج و مرج های بعد از استقلال تا ظهور دموکراسی پیشرفته و سپس سرنگونی پی در پی دولتهای قانونی و بروز دیکتاتوری سرکوبگر نظامیان وبالاخره سقوط نظامیان و بازگشت مجدد دموکراسی. در فصل حاضر مقاطع مختلف ناریخی کشور  مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.

 

تاریخ دوره باستان:

اولین نشانه‌های حضور بشر در آرژانتین در منطقه پاتاگونیا (پیدرا موسیو، سانتا کروز) کشف شده است که مربوط به 8000  تا ۱۱۰۰۰ سال پیش از میلاد حضرت مسیح(ع) می باشد. این آثار نشان می دهند مردمی که در این مناطق حضور داشته اند، شکارچی بوده و زندگی موقتی در این مناطق داشته اند. تاکنون آثاری که نشاندهنده مستقر بودن قوم و گروهی در این مناطق باشد، بدست نیامده است.

اولین آثار بدست آمده از اقوام ساکن در منطقه چاکون کشف شده است و نشان دهنده آنست که بین مردم قبایل ساکن در این مناطق و بومیان محلی مبادلات کالا و تبادل نظر فکری وجود داشته است. اینچنین مراکز فرهنگی در کاتامارکا و توکومان توسعه بیشتری یافته بود.

در اوایل عصرمیلاد، تمدنهای متعددی مبتنی بر کشت ذرت در ناحیه غربی آند(سانتا ماریا، هوارپس، دیاگوئیتاس،سانتاویرونس) توسعه یافتند. سپس امپراتوری اینکا، تحت حاکمیت "پاچاکوتک" به منطقه کنونی شمال غربی آرژانتین تجاوز کرده و آن را تسخیر نمود و کل این ناحیه را تحت عنوان "کولاسویو" یکپارچه ساخت. گوآرانیا در منطقه شمال شرقی بر اساس (تولید) یوکا و سیب زمینی شیرین، توسعه یافت. مناطق مرکزی و جنوبی (پامپاس و پاتاگونیا) که تحت سیطره فرهنگهای عشایری (بیابانگردی) قرار داشتند در قرن ۱۷ ام توسط ماپوچه‌ها با یکدیگر متحد شدند.

 

تاریخ دوره ی میانی

دوره استعمار اسپانیا

بسیارى از کاوشگران اروپایى در قرن شانزدهم براى شناسایى و کشف مناطق جدید عازم سواحل آمریکاى جنوبى شدند. این ماجراجویان پس از رسیدن به مصب رودخانه لاپلاتا آزادمندانه به جستجوى ذخایر نقره و فلزات گرانبهاى منطقه پرداختند. در میان این افراد، کاوشگرى بنام «آمریکو و سپوس» که به اتفاق سایر همراهان خود با پرچم دولت پرتعال به دریانوردى مى‌پرداخت، از همه حریص‌تر بود. وى توانست در سال ۱۵۰۲ به مصب رودخانه لاپلاتا برسد اما در سال ۱۵۱۶خوان دیاز د سولیس از جمله کاشفان اسپانیایى که بعدها به دست سرخپوستان به قتل رسید، مدعى تصاحب تمام منطقه براى دولت اسپانیا شد. با این که فردیناند ماژالان جهانگرد مشهور نیز چند سال بعد از مصب رودخانه لاپلاتا عبور کرد ولى تا زمانى که سباستیان کابوت ایتالیایى که در خدمت دولت اسپانیا قرار داشت، نخستین شهرک مهاجرنشین را در نزدیکى روزاریو تأسیس نمود، این منطقه از آمریکاى جنوبى هنوز از تعرض جدى اروپاییان بدور مانده بود. 

اسپانیائی ها هنگامی که شروع به جهان گشائی برای کشف نقاط جدید نمودند،ایده خیلی مشخصی از جغرافیای این بخش از آمریکا نداشتند و زمانی که حتی این منطقه و نقاط مختلف دیگر در جنوب کشف شد، برای رفتن از یک نقطه به نقطه دیگر نقشه درستی وجود نداشت و چه بسا برای یک مقصد نزدیک باید راههای طولانی طی می شد. ترسیم یک نقشه کلی از این منطقه و ترسیم نقشه ای برای اتصال بخش جنوبی به نائب السلطنه پرو در شمال در اوایل قرن 18 میسرگردید.

ده سال بعد از تأسیس روزاریو، "پدرو مندوزا" دومین مهاجرنشین را در نزدیکى بندر سانتاماریا بوئنوس آیرس بنا نهاد ولى به علت مقاومت سرخ‌پوستان و بومیان محلى و کشتار گسترده سفید پوستان، اقامت دائمى مهاجرین در آن غیر ممکن شد بگونه‌اى که حتى استقرار عده‌اى از مهاجران در نزدیکى بوئنوس آیرس نیز نتوانست به عنوان هسته اولیه مهاجرت‌هاى بعدى و تسلط اسپانیایى‌ها بر منطقه به شمار رود. بنابراین بسیارى از مهاجرین اولیه توسط جنگجویان سرخ‌پوست قتل عام شدند و سایرین نیز براثر گرسنگى و بیمارى به هلاکت رسیدند و گله‌ها و اسب‌هایى که از اسپانیا با خود آورده بودند نیز در دشت‌هاى پامپاس پراکنده شدند. به همین خاطر مهاجمین و مهاجرین بعدى کار تسلط بر آمریکاى جنوبى را از سرزمین‌هاى دور شمالى‌شرقى آغاز کردند چرا که سرخپوستان و بومیان این مناطق بسیار آرامتر و صلح‌جوتر از سرخپوستان منطقه مرکزى آرژانتین بودند و به سرعت جذب روش‌هاى زندگى سفیدپوستان مى‌شدند. مهاجمین اسپانیایى قبلاً در پرو، بولیوى و پاراگوئه مهاجرنشین‌هایى تأسیس کرده بودند. بنابراین پس از گذشت چند سال تصمیم گرفتند تا نسبت به تشکیل مستعمرات جدید در سایر نواحى آمریکاى جنوبى نیز اقدام نمایند. آنها با استفاده از راه‌هایى که اقوام متمدن اینکا ساخته بودند، از کوه‌هاى آند گذشته و شهرهاى سانتیاگو دل‌استرو(1554)، توکومان(1556) و آندالوسیای جدید( 1573) را تأسیس کردند و آسانسیون پایتخت فعلى پاراگوئه را مرکز مستعمراتى خود در جنوب قاره آمریکا قرار دادند.

اگر بخواهیم با تقسیم بندی های شهری جدید مقایسه کنیم، شاید بتوان گفت سه شهر فوق، تنها نقاط کوچکی بودند. این سه نقطه با ورود شهرنشینان کاشف غریبه بسرعت روند توسعه را طی کردند. معادن مختلف کشف و استخراج از آنها توسط کارگران مهاجر آغاز شد. کم کم شهرهای کوچک رونق گرفتند و در مدت کوتاهی نیاز به کالاها و مواد برای حفظ زندگی و ارتقای سطح آن، نه تنها برای اشراف و طبقه بالایی که در حال شکل گیری بودند بلکه برای معدنچیان (که به سرعت از فقر خارج شده بودند) افزایش یافت. به همین دلیل صنایع و مشاغل دیگری در اطراف معادن بوجود آمد.

گفته می شود که مهاجران اسپانیائی افرادی با جهان شناسی بالا و شمّ جغرافیائی بسیار خوب بودند. به همین دلیل بود که شخصی به نام خوان مندوسا بدون اینکه از منطقه خارج شده باشد، تنها با اتکا به اطلاعات ارائه شده از سوی افراد بومی محلی، مسیری را ترسیم کرد که برای دسترسی به این سه ناحیه و عبور به سمت پروی علیا یک راه جایگزین تلقی می شد. این چنین احساس اولیه تأسیس این منطقه در "خوان د گارای"بوجود آمد. در واقع بدنبال باز کردن راهی بودند که دسترسی از دریا به مناطق داخلی تر و به سمت منطقه پروی علیا را تسهیل نمایند لذا در سال ۱۸۵۰ گارای به همراه ده اسپانیایى دیگر و هفتاد و پنج مرد مسلح بومى از همین مرکز استعمارى عازم جنوب شد و پس از طى صدها کیلومتر راه به مقصد تأسیس نخستین مهاجرنشین دائمى وارد بوئنوس آیرس گردید.

 

تأسیس بوئنوس آیرس

در دوره امپراطوری اسپانیا که ثروت در وجود و کشف معادن طلا و نقره بود، شهر جدید التأسیس بوئنوس آیرس در واقع بندرگاهی بود که اسپانیائی ها برای حمل کالاهای خود به مناطق داخلی پرو و پاراگوئه از آن استفاده می کردند. این شهر بعد از تأسیس و تا سالهای متمادی فقیرترین شهر بومیان محلی بود. براساس اطلاعات موجود، تا سال1610 بوئنوس آیرس حدود 500 نفر جمعیت داشته است. در حقیقت زندگی افراد این منطقه از ورود کشتی ها به بندرگاه بوئنوس آیرس تأمین می شد. زمان ورود کشتی ها از مردم این منطقه، برای حمل کالاها به مقصد نهائی، تأمین نیازهای کشتی ها و ... استفاده می شد.

براساس قوانین بازمانده از قرن 16، در اسپانیا کشتی های تجاری با اسکورت کشتی های نظامی به مسافرت می رفتند. در واقع بدین صورت بود که 30 تا 50 کشتی تجاری از بنادر اسپانیا شروع به حرکت می کردند در حالی که چند کشتی نظامی آنها را اسکورت می نمودند. بدلیل همین محدودیت ها، معمولا کشتی ها دو بار در سال از کادیز اسپانیا به سمت " ایستمو د پامپاس"  حرکت می کردند و کالاهای خود را در «پوئرتو د بیلو»  تخلیه می کردند. انتقال بارها از این بندر به سمت مناطق داخلی و مقاصد اصلی(پاناما) در واقع از طریق قاطر وباربرها انجام می شد. همین کشتی ها از منطقه گوایا کیل ( در اکوادور فعلی) عبور کرده و محموله خود را در بندر کایائو تخلیه می کردند که کمی با لیما فاصله داشت. از این منطقه، کالاهای وارده از طریق قاطر به ویژه به منطقه پروی علیا حمل می شد. این مسیر در واقع بسیار طولانی و مشقت بار بود و علاوه بر اینها باعث می شد که قیمت تمام شده کالا برای مصرف کننده نهائی بسیار بالا باشد اما این تنها راه حل اسپانیائی ها برای سالم رساندن بار و محموله کشتی های تجاری به مقصد و جلوگیری از دسترسی دزدان دریائی بویژه انگلیسی ها به محموله ها بود. در این مسیر مشاهده می شود که بندر جدید بوئنوس آیرس جائی نداشت. دلیل آن هم این بود که براساس قانون امپراطوری اسپانیا، تنها کشتی های مجوزدار اسپانیائی که قصد عبور از اقیانوس اطلس جنوبی را داشتند، می توانستند به این بندر وارد شوند. به ویژه اسپانیایی ها به اهالی یک «قانون استعماری» را تحمیل می کردند که براساس آن اهالی حق نداشتند به استثنای اسپانیا با هیچ خارجی دیگری دست به تجارت بزنند. بنابراین شاید تنها سالی یک بار و یا حتی هر دو سال یک بار کشتی ها به این بندر وارد می شد لذا طبیعی بود که وضعیت معیشتی ساکنین این منطقه جدید بسیار بد و در واقع در فقر مطلق زندگی می کردند.

منطقه لا پلاتا ( سرزمین آرژانتین کنونی) در جنوب قاره آمریکا از قرن شانزدهم میلادی توسط اسپانیایی ها اشغال شده بود اما این منطقه کم جمعیت که فقط تعدادی سرخپوست در آن زندگی می کردند و فاقد معادن غنی طلا و نقره بود، چندان اهمیتی برای مادرید نداشت و به همین دلیل مدت های طولانی به حال خود رها شد. در سده 1600 جنگ هایی شدیدی بین اسپانیائی ها تازه وارد و بومیان محلی درگرفت. این جنگ های طولانی که در چندین مرحله به طول انجامید با پیروزی نیروهای مهاجم همراه بود.

 در سال 1776 میلادی برای مقاومت در مقابل پرتغالی ها که از سرزمین همسایه برزیل آمده بودند ، اسپانیایی ها تصمیم گرفتند یک نایب السلطنه را در بوئنوس آیرس مستقرکنند اما آنها کماکان به توسعه اقتصادی این مستعمره خود بی توجهی نشان می دادند.

در همین دوره بود که در پادشاهی های پرتغال و اسپانیا تحولاتی بوقوع پیوست و فیلیپ دوم نائب السلطنه های پرتغال را به اسپانیا ضمیمه کرد. لذا پرتغالی ها از این وضعیت در واقع دو تابعیتی بهترین استفاده را برده و به تجارت با بوئنوس آیرس روی آوردند. این مبادله تجاری در واقع طبق قانون فوق الذکر اسپانیا، اقدامی غیرقانونی بود زیرا اگر قرار بود کشتی هایی برای تجارت با این منطقه وارد بوئنوس آیرس شوند، باید با مجوز اسپانیا باشد که چنین مجوزی داده نشده بود و علاوه بر آن کالاهای وارده، مورد نیاز و مصرف مردم بوئنوس آیرس و سه شهر بزرگ دیگر این منطقه نبود و تنها هدف این تعامل، تخلیه محموله در بندر بوئنوس آیرس و حمل آن به مقاصد اصلی در بخش های مرکزی بود. این چنین بود که در مدت 10 الی 15 سال، بوئنوس آیرس به مهمترین مرکز قاچاق کالا تبدیل شد در نتیجه آن وضعیت مردم این منطقه که به کار قاچاق مشغول بودند، به سرعت بهبود یافت. مهاجرین زیادی برای کسب و کار به این منطثه وارد شدند و کم کم بوئنوس آیرس اهمیت خود را پیدا کرد. گفته شد که نقشه راهها به داخل کشور نیز در اوایل قرن 18 ترسیم شده بود، این نیز عامل دیگری برای اهمیت مضاعف بوئنوس آیرس بود. از اواخر دهه 1720 شهرهای دیگر این منطقه همچون لیما و مونته ویدئو ، رقبای بوئنوس آیرس در این تجارت بزرگ شدند.

اسپانیا یک مستعمره دائمی در سال ۱۵۸۰ در منطقه بوئنوس  آیرس تاسیس کرد و در سالهای ۱۸۰۶ و ۱۸۰۷ امپراتوری بریتانیا دو حمله را به بوئنوس آیرس ترتیب داد اما جمعیت کریول (دورگه) هر دو حمله را دفع کردند. در ۲۵ می، ۱۸۱۰ پس از تایید شایعات راجع به برکناری فردیناد هفتم پادشاه  اسپانیا از سوی ناپلئون، شهروندان بوئنو آیرس از موقعیت استفاده نموده و اولین  انجمن دولتی خود را (انقلاب می) ایجاد کردند.

نایب السلطنه ریو دلاپلاتا در سال ۱۷۷۶ ایجاد شد ه بود و در سال 1777 قرارداد تجارت آزاد بین اسپانیا و این نائب السلطنه جدید التاسیس بامضاء رسید که براساس آن یک نوع تجارت بسیار آزاد ، مختلف و لیبرال تر از قبل بین دو طرف برقرار می شد. براساس این قرارداد جدید ورود به این بندر نیازمند مجوز پادشاهی نبود. این موافقتنامه به بوئنوس آیرس اجازه می داد که بدون کسب اجازه قبلی با سایر بنادر اسپانیا و تقریبا کل آمریکا مرتبط باشند. این موافقتنامه همچنین وابستگی بوئنوس آیرس به نائب السلطنه لیما را کاهش می داد.تا اینجای کارآنچه مشاهده می شود، صحبتی از آرژانتین نیست، همانگونه که کشورهای دیگری همچون پرو، بولیوی، پاراگوئه و اروگوئه نیز هنوز تولد نشده اند.

از سال 1804 اسپانیا و فرانسه وارد جنگ شدند البته این اولین جنگی نبود که آنها درگیر آن می شدند. در واقع می توان از یک جنگ طولانی و فرسایشی سخن گفت که از اواخر قرن 18 آغاز شده بود ولی این جنگ اهمیت ویژه ای داشت  زیرا در بین همه دلایل آغاز آن، در جنگ ترافالگار در سال 1805 کشتی های اسپانیائی و فرانسوی تقریبا بصورت کامل منهدم شدند.

پس از تصرف اسپانیا توسط ناپلئون، انگلیسی ها وارد بوئنوس آیرس شده و اهالی شهر را به شورش علیه نایب السلطنه تشویق کردند. مردم دست به شورش زده و نایب السلطنه اسپانیایی را از شهر بیرون کردند.

 این جنگ در واقع بین فرانسه ناپلئون و انگلیس بود که در اوج ضعف اسپانیا رخ داده بود و تأثیرات شگرفی را در آینده مناطق استعماری این امپراطوری داشت. در این دوران، نیابت سلطنت از سوی اسپانیا به فرناندو هفتم داده شده بود که توسط فرانسوی ها زندانی شده بود و ناپلئون بناپارت، برادر خود را برای اداره نیابت های سلطنه به این منطقه اعزام کرد، مردم با این موضوع مقاومت کردند و در واقع از اوایل ماه می بود که روند استقلال این منطقه با همین تحول از بوئنوس آیرس آغازشد. البته این روند برخلاف استقلال سایر مستعمرات اسپانیا ، سخت نبود و بسیار راحت تر از آنچه تصور می شد، محقق گشت.

 

استقلال  آرژانتین

در روز 25 مه سال 1810 میلادی طبقه بورژوای دو رگه آرژانتین که از استعمار اسپانیا به تنگ آمده بودند، نایب السلطنه اسپانیا را از شهر بوئنوس آیرس اخراج کردند. این اولین گام بود که با مقاومت و خشونت های وفاداران به حاکم همراه بود. در همین زمان ارتش آزادیبخشی توسط یک وکیل بنام "مانوئل بلگرانو" تشکیل شده بود. اگرچه به او ژنرال گفته می شد ولی در واقع او هیچگاه یک نظامی نبود و تنها به دلیل فرماندهی این ارتش به او این لقب داده شد. "خوزه سان مارتین" که بعدها قهرمان آزادی سازی بخشی از آمریکای لاتین لقب گرفت، یک افسر اسپانیائی تبار متولد بوئنوس آیرس بود که در واقع اولین بنیانگذار ارتش آزادیبخش به معنای واقعی بود. در این راه "کارلوس آلوآر" به وی کمک نمود. ارتش مارتین از لباس های فرم متحد الشکل و اسلحه و ... بهره می برد.

اوج مخالفت با اسپانیائی از 1813 شکل می گیرد و این اقدامات علیرغم بازگشت فرناندو هفتم به قدرت انجام می شد. ارتش بلگرانو موفقیت هایی نیز درجنگ بویژه در توکومان ( شمال غرب) و سالتا(1813) بدست آورد اما موفقیت و استقلال آرژانتین مدیون، پیکارهای ارتش مارتین و پیروزی های وسیع وی و نهایتا موفقیت وی در ریو د لا پلاتا بود. در روز 9 ژوئیه 1816 ، این مستعمره سابق رسماً استقلال خود را تحت نام "مناطق متحده د لا پلاتا" اعلام نمود اما حتی بعد از تشکیل دولت آرژانتین نیز انقلاب ماه مه سرآغاز استقلال کشور آرژانتین محسوب شده و 25 مه جشن ملی کشور آرژانتین تعیین شده است.

اولین چیزهای جدیدی که انقلاب ماه می با خود به همراه آورد، ایجاد حس برابری بود. اینکه نباید هیچ برتری و مصونیتی بین شهروندان وجود داشته باشد که همه از حقوق برابر برخوردار باشند. البته در این مقطع، یک آرزوی کاملا خام و ساده می نمود اما چند دهه بعد به یک حس و عقیده اساسی در بین آرژانتینی ها تبدیل شد. احساس مخالفت با استعمارگران اسپانیائی، آزادسازی تجارت، مفهوم حاکمیت جمعی و برابر مردم همه مفاهیم جدیدی بودند که ثمره انقلاب ماه می محسوب می شد.

علاوه بر اینها از زمان انقلاب، مفاهیم دیگری نیز بین مردم رواج یافت که شاید بتوان آنها را شکل گیری افکار عمومی دانست. برگزاری انتخابات دستاورد دیگر انقلاب 1810 بود. هر زمان که نیاز به معرفی نماینده ای از شهر برای شرکت در جلسات هماهنگی با سایر مناطق وجود داشت، از جمله نشست سال1813 و یا کنگره 1816 توکومان و ... در تمام شهرهای متعلق به نیابت سلطنه قبلی و یا مناطق متحده لاپلاتای جدید، مردم جمع شده و فردی را برای نمایندگی بوئنوس آیرس برای شرکت در آن جلسه انتخاب می کردند. البته این دموکراسی بسیار اولیه بود چون در واقع همه مردم در این جلسات شرکت نکرده و رأی نمی دادند بلکه همسایگان و افرادی که خانه و کاشانه درخور و خانواده و شغل آبرومندانه ای داشتند، در این نشست ها برای انتخاب نماینده شرکت می کردند.

بین سالهای 1820-1810 انقلاب ماه می به معنی انتقال منابع بود. مسائلی رخ داد که هیچگاه قبل از آن اتفاق نیفتاده بود. رهبرانی ظهور و بروز یافتند که قبل از آن کمترین فرصت سیاسی نداشتند. درسال 1815 تغییر و تحولات مهم و جدی در دولت وقت به وجود آمد. بلحاظ سیاسی مهمترین تغییر بازگشت فرناندو هفتم به تخت سلطنتی بود و نیروهای سیاسی پیش از هر زمان دیگر نیاز به اعلام استقلال را احساس می کردند. این موضوعی بود که تا آن زمان در جلسات و نشست های عمومی به زبان رانده نشده بود و همواره سخن از اصلاحات درونی جامعه بود. البته پرچم، سرود ملی، پول رایج ملی و همراه با قوانین از 1810 برقرار شده بود. همه این اقدامات نیازمند یک اعلام استقلال بود که به صورت رسمی در ژوئیه 1816 در توکومان اعلام شد. از زمان اعلام بیانیه استقلال، اختلافات اساسی بین هیأت حاکمه بروز کرد. در حقیقت اختلاف اساسی انتخاب نوع حکومت بود. "فدرالیسم" در برابر "تمرکز گرائی" قرارگرفت. 

در 21 ژانویه1813 مجلس موسسان درجلسه ای تصمیمات زیر را اتخاذ کرد: آزادی اطفال متولد از بردگان، حذف عناوین اشرافی، استقلال کشور در برابر سازمان های مذهبی خارجی و لغو خراج دریافتی از سرخ پوستان اما این مجلس نه قانون اساسی را تصویب کرد و نه استقلال ملی را اعلام نمود.

در ژانویه 1814 آنتونیو روساداس بعنوان نخستین رئیس دیوان عالی انتخاب شد اما اندکی بعد کارلوس ماریو د آلوآر جای او را گرفت. در این زمان آرتیگاس رهبر وطن پرستان باند اورینتال (اروگوئه فعلی) از رودخانه لاپلاتا عبور کرده و بوئنوس آیرس را تهدید به حمله کرد آلوار به همراه یک لشگر برای مقابله با وی از شهر خارج شد. در غیاب وی شورشی بر پا شده و مجلس موسسان منحل و وی از ریاست عالی معزول شد و هیأت نظارتی جای ریاست عالی را گرفت. به این هیأت اختیار داده شده بود که کنگره ملی را برای تصویب قانون اساسی فرا خواند. در24 مارس 1816 هیأت مزبور از کنگره ملی دعوت کرد که در توکومان (شمال آرژانتین) تشکیل جلسه دهد. کنگره ژنرال مارتین د پویردون  را به عنوان رئیس عالی انتخاب نمود و به پیشنهاد سان مارتین و بلگرانو در 9 ژوئیه 1816 قطعنامه ای را به تصویب رساند که استانهای متحده آمریکای جنوبی را مستقل از اسپانیا اعلام و نمایندگان برای ایجاد یک دولت ملی طراحهایی را مورد بحث قرار دادند.

در کنگره، هواداران سلطنت مستقل برتری داشتند و عده ای هم مانند سان مارتین و بلگرانو طرفدار نوعی سلطنت محدود بودند. کنگره درباره این موضوع تصمیمی نگرفت و بحث در مورد آن را به جلسه سال بعد در بوئنوس آیرس موکول نمود اما سال بعد هنگامی که کنگره کمیته ای را مأمور انعقاد پیمان شناسائی با برزیل نمود. سراسر کشور  را هرج و مرج فرا گرفته بود. ژنرال پویردون چون خواست نظم عمومی را مجددا برقرار نماید، استعفا داد. به فاصله کمی جنگهای داخلی کشور آغاز شد.

 

جنگ های داخلی

سالهای 1854-1820 را دوره هرج و مرج و استبداد هم می نامند پس از شکست اول فوریه 1820پیمان صلحی بین بوئنوس آیرس و حکام نظامی استانهای دیگر به امضا رسید که مقرر می داشت یک کنگره عمومی مرکب از نمایندگان تمام استانها برای تشکیل یک دولت فدرال تشکیل شود اما این پیمان از طرف بوئنوس آیرس رد شد و در نتیجه هرج و مرج ادامه یافت.

پس از برقرای صلح، مارتین رودریگز حاکم استان بوئنوس آیرس کوشید تا حکومت را تجدید سازمان دهد. وی با کمک ریواداویا  یکی از قابل ترین سیاستمداران، اصلاحات بسیاری به عمل آورد که عبارتند از: منسوخ نمودن روش حکومت قدیم، ساختن تجهیزات بندری، انجام مذاکره با لندن برای دریافت وام، تأسیس باند تنزیل، تجدید سازمان ارتش، انحلال دادگاههای مخصوص کلیسا، افتتاح دانشگاه بوئنوس آیرس در 12 آگوست 1821، توسعه آموزش متوسط و ابتدائی و به عهده گرفتن  تأمین و توسعه رفاه عمومی توسط انجمن خیریه.

در 16 دسامبر 1824 یک کنگره موسسان عمومی با حضور نمایندگان 14 استان در بوئنوس آیرس تشکیل شد که برای استانهای متحده رودخانه لاپلاتا یک قوه مجریه بوجود آورد و ریودا ویا را بعنوان نخستین رئیس انتخاب نمود و شهر بوئنوس آیرس بعنوان پایتخت استانهای متحده تعیین شد.

جنگی که در سال 1824 بین برزیل و آرژانتین بدلیل اشغال مونته ویدئو توسط نیروهای امپراطوری برزیل در گرفت، اولین جنگ آرژانتین با یک کشور خارجی بود. پرتغالی ها از سال 1820 و در دوره شکل گیری حکومت جدید به باندشرقی منطقه لاپلاتا که در واقع همسایه امپراطور برزیل بود، حملات متفرقه ای را انجام می دادند که تا سال 1824 جدی گرفته نشد اما در این سال با انجام حمله نهائی، این بخش را که همواره جزئی از محدوده مناطق متعلق به اسپانیا بود و اکنون نیز متعلق به کشور جدید می شد، را استان سیس پلاتینا و در واقع یک استان دیگر امپراطوری پرتغال و متعلق به برزیل بوجود آمد. در سال 1824 نیروهای ملی آرژانتینی به این نتیجه رسیدند که باید برای بازگرداندن منطقه شرقی به کشور با برزیل وارد جنگ شوند. جنگ سختی بین دو طرف درگرفت و اگرچه برزیلی ها در مناطق مهمی در خشکی شکست خوردند اما در دریا، پیروزی با نیروهای آنها بود. در نتیجه دو طرف متمایل به مذاکره برای حل موضوع شدند و در مذاکرات، صلح حاصل شد و باند شرقی بعنوان یک کشور مستقل و با نام جمهوری شرقی اروگوئه متولد شد. در واقع بعد از این جنگ بود که مرزهای اصلی کشور جمهوری آرژانتین شکل گرفت.

پس از جنگ با برزیل، کشمکش بین استانها و بوئنوس آیرس برای بدست آوردن تفوق ملی ادامه یافت و ریو داویا در1827 استعفاء داد. مانوئل دوررگو نیز که جانشین او و استاندار بوئنوس آیرس بود در سال 1828 توسط یک گروه از نظامیان قدیمی جنگ با برزیل کنار زده شد. این اقدام یک جنگ داخلی را درکشور بوجود آورد که بین منطقه بوئنوس آیرس و مناطق داخلی کشور بود و در نهایت قراردادی بامضا رسید که معروف به قرارداد فدرال 1831 شد.  قراردادی که بین بوئنوس آیرس، سانتافه و کوررینتس امضا شد، یک تعهد دفاعی- تهاجمی بود که براساس آن حمله به یکی از سه استان، به مثابه حمله به هر سه بود و طرفهای دیگر موظف به کمک و پشتیبانی بودند. بهرحال مقطع سالهای 1830 تا 1852 دوره جنگ های متعدد و حکومت ژنرال ها بر کشور نوپا بود تا اینکه 31 ماه می 1852 موافقتنامه ای بین حکام استانها بامضا رسید که در آن مقررگردید یک کنگره فدرال برای تهیه قانون اساسی تشکیل شود و به ژنرال اورگیزا برای برقراری نظم اختیارات وسیعی داده شد. این موافقتنامه را ایالت بوئنوس آیرس نپذیرفت در نتیجه در 11سپتامبر همان سال استان مذکور به مبارزه علیه اورگیزا برخواست.

 

تصویب اولین  قانون اساسی کشور 

در نوامبر1852 طبق توافقی که در سان نیکلاس بعمل آمد، کنگره موسسان با حضور نمایندگان سیزده استان دور از مرکز در سانتافه تشکیل شد. گزارشی توسط "خوان بائوتیتا آلبردی" یکی از برجسته ترین سیاستمداران آن دوران به شرکت کنندگان ارائه گردید که بررسی دقیقی پیرامون اساس سازمان سیاسی کشور در برداشت. در ماه می 1853 قانون اساسی به تصویب رسید. این قانون اساسی تا حدی خودمختاری داخلی استانها را به رسمیت شناخت و ایجاد دولت مرکزی مقتدری را مقرر می داشت. بموجب این قانون رئیس قوه مجریه برای مدت شش سال به طور غیر مستقیم از طرف یک انجمن انتخاب کننده برگزیده می شد و کنگره مرکب از دو مجلس بوجود می آمد البته از این زمان تا سال 1861، در واقع کشور یک کنفدراسیون بود و در این سال بود که ژنرال "بارتولومه میتره" موفق شد، بوئنوس آیرس را به الحاق به کنفدراسیون ملزم ساخته و آرژانتین برای اولین بار بصورت یک کشور متحد درآمد و بوئنوس آیرس به مدت 5 سال بعنوان پایتخت موقت کنفدراسیون انتخاب شد.

 

تشکیل رسمی کشور آرژانتین

سالهای 1880-1860 مقطع مهم دیگری است که بعد از جنگ با برزیل و جنگهای داخلی در آرژانتین محسوب می شود چرا که در این دوره مهمترین نهادها و سازمانهای اصلی کشور شکل گرفت. این نکته مهم قابل ذکراست که علیرغم شکل گیری کشور جدید به نام آرژانتین، این سرزمین وسیع تقریباً خالی از سکنه بود و این بزرگترین عامل تهدید کننده تمامیت سیاسی کشور محسوب می شد بنابراین سیاست جذب مهاجر یکی از مهمترین اولویت های دولت های اولیه جمهوری آرژانتین درآمد. در دوره مورد بحث، سه رئیس جمهور در کشور قدرت را بدست گرفتند. در واقع این روسای جمهور به لحاظ شکلی، پایه گذاران اصلی دولت و سیستم حکومتی جمهوری جدید بودند. بارتولومه میتره (1868-1862)، دومینگو سارمینته (1874-1868)، نیکلاس اویادند (1880-1874). اجرای قانون اساسی و تداوم و پیوستگی دوره های ریاست جمهوری این سه رئیس جمهور در واقع تضمین تثبیت قانونی کشور بود اگرچه روندهای انتخاباتی آنچنان شفاف و روشن و بدور از تقلب نبود، همین که روسای جمهور انتخابی می توانستند دوره ریاست خود را کامل طی نموده و برنامه های خود را اجرا نمایند، پیشرفت بزرگی محسوب و نشاندهنده نهادینه شدن احترام به قانون در این دوره است.

میتره در واقع اولین رئیس جمهوری بود که ساختارهای قدرت را در بوئنوس آیرس و استانهای دیگر تشکیل داد وی در ساختار داخلی همچنین حزب جدیدی را با نام "حزب لیبرال" شکل داد. در این دوره همچنین نهادهای اساسی کشور شکل گرفتند و استان بوئنوس آیرس بعنوان پایتخت دائمی انتخاب شد.

در این زمان آرژانتین کشور فقیری بود که با وجود جمعیت فعال (هرچند کم) می توانست همچون ایالات متحده به سرعت مراحل ترقی را طی کند. به همین دلیل از زمان آلبردی سارمینتو، همه روسای جمهور، بزرگترین آرزویشان؛ ورود انبوه هزاران اروپائی به کشور بود. ورود اروپائی ها علاوه بر جمعیت سازی در کشور می توانست در جهت آموزش ، عادات کاری، فنون و تکنولوژیهای به روز، احترام به قانون و به ویژه به مقامات و ... موثر واقع شود. آغاز دوره صنعتی شدن و تبدیل جامعه کشاورزی آرژانتین به یک جامعه صنعتی در همین دوره اتفاق می افتد.مقطعی که از دهه 1870  آغاز و تا 1930 بطول می انجامد. در این دوره کم کم صادرات آرژانتین به خارج شروع شد. آرژانتین که وارد کننده گندم بود به صادر کننده این محصول تبدیل شد. اگرچه میزان صادرات کم بود. دامداری و بویژه پرورش گاو توسط اروپائیهای تازه وارد در مراتع و سرزمین های حاصل خیز پامپاس که در اختیار آنها قرار گرفته بود، به شکل حرفه ای رواج یافت و از سال 1879 کشتی های یخچال دار در آرژانتین پهلو گرفتند که امکان صادرات گوشت به اروپا و سایر نقاط را فراهم می کرد. با فراهم شدن امکان صادرات گوشت گاو، این شغل کم کم به یک صنعت مهم و پولساز نیز تبدیل شد. مجموعه کشاورزی و دامداری باعث شد که با توجه به حاصل خیزی بالای این سرزمین و منابع آبی فراوان، در بخش نسبتا وسیعی از کشور، اشتغال فراهم شده و در مدت کوتاهی جامعه بیکار بوئنوس آیرس، به شدت فعال شود.

 

ارتش ملی آرژانتین

یکی دیگر ازتحولات این دوره مهم 20 ساله، تشکیل ارتش ملی بود. البته تا این زمان نیروهای شبه نظامی و یا انتظامی وجود داشتند اما نیروی متحدالشکل ارتش ملی با سازوکار نهادینه همانند سایر ارتش های جهان وجود نداشت. تشکیل این ارتش نیز شاید تنها دستاورد جنگ 5 ساله ای بود که از سال 1865  بین آرژانتین و پاراگوئه درگرفت.

سال 1880 یک مقطع مهم و اساسی در تاریخ آرژانتین می باشد. در این سال تحولات عمده ای شکل گرفت. اول اخراج بومیان ازسرزمین هایی که در آن ساکن بودند (75 هزار کیلومتر مربع) که بمنظور دراختیار گذاردن آن به مهاجرین ارووپائی تازه وارد، آزادشد. بعد ازآن شروع صادرات محصولات کشاورزی و دامداری بویژه گندم و گوشت گاو بود که تحولات بسیار مهمی محسوب می شد و نهایتاً تبدیل بوئنوس آیرس به پایتخت رسمی کشور . بدین ترتیب جمهوری آرژانتین بعنوان یک کشور واقعی با همه نهادهای اساسی تبدیل شد. تا این زمان دولت ملی بصورت واقعی وجود نداشت و در واقع میهمان شهر بوئنوس آیرس بود. از سال 1880 دولت ملی اهمیت واقعی خود را کسب کرد. بانک مرکزی کشور که تا این زمان زیر چتر بانک بوئنوس آیرس قرار داشت بصورت متمرکز درآمد ئ اهمیت اصلی خود را بعنوان بانک مرکزی حفظ کرد.از این سال به بعد در واقع حکومت شکلی گرفت. شورای ملی آموزش و وزارتخانه های کشوری شکل یافتند.

 

جامعه روستائی آرژانتین 1916-1866

هنگامی که جامعه روستائی آرژانتین در نیمه دوم قرن نوزدهم شروع به توسعه کرد، منطقه حاصل خیز پامپاس که از بومیان گرفته شده بود ، به عنوان هدیه در اختیار کمتر از 300 خانواده مهاجر اروپائی قرار گرفت. وسعت این منطقه حدود 75 هزار کیلومتر مربع بود. زمانی که مالکیت این وسعت از کشور در اختیار تعداد بسیار محدودی باشد، به وجود آمدن یک نوع الیگارشی اجتناب ناپذیر است. "جامعه روستائی آرژانتین"  بعنوان یک نهاد غیردولتی و در واقع یک حزب بود که در سال 1866 تأسیس شد. این جامعه از سال 1888 تقریبا در اختیار تعداد معدودی زمیندار بزرگ بود که قدرت در بین شان در چرخش بود. در اواخر دهه 1890 وضعیت به وجود آمده به اندازه کافی نارضایتی از اقدامات این گروه اندک را بدنبال داشت که حزب رادیکال در 1891 و حزب سوسیالیست در 1895 شکل بگیرد.

 

تاریخ معاصر

قانون سائز پنیا و برقراری دموکراسی در کشور

از این سال تا 1912که انتخابات برگزار گردید، کشور دست به گریبان مشکلات اقتصادی بود که جامعه را به حد انفجار رسانده بود. در انتخابات این سال روکه سائز پنیا به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. وی اصلاحات عمیق سیاسی و اقتصادی را در دستور کار قرار داد اما تنها موفق به تصویب قانون جدید انتخابات شد که در آن رأی مخفی پذیرفته شده و رأی دادن برای اشخاص واجد شرایط( 18 سال تمام) اجباری شده بود اما وی در انجام اصلاحات اقتصادی موفق نبود و بدلیل بیماری از قدرت کناره گیری کرد. برگزاری انتخابات سراسری با قانون جدید انتخابات، منجر به کنار رفتن الیگارشی حاکم به طور کامل از قدرت و پیروزی حزب رادیکال به رهبری "هیپولیتو ایریگوین" در انتخابات شد. از این تاریخ تا 14 سال بعد قدرت در دست همین حزب باقی ماند. این دوره همزمان با تحولات مهمی در صحنه جهانی از جمله وقوع جنگ جهانی اول بود که آرژانتین در آن بی طرفی ماند.

با به قدرت رسیدن ایریگوئن به عنوان رئیس دولت ملى، حزب رادیکال اصول اساسى خود را به مرحله اجرا درآورد. به همین خاطر درست در زمانى که اروپا درگیر جنگ جانى اول بود ایریگوئن در بعد خارجى اصولى چون، ضرورت تشکیل جامعه ملل، استقلال کشورها، برابرى ملت‌ها و احترام به اصول و ارزش‌هاى انسانى را مطرح ساخت. در بعد داخلى نیز در سال ۱۹۱۸، دولت وى در خصوص مسائل اجتماعى با انجام یک اقدام مهم طرح اصلاح دانشگاه‌ها را مطرح نمود که اجازه انجام اصلاحات عمیق و تعبیه یک سیستم جدید به شیوه سیستم کنونى در نظام دانشگاهى کشور را مى‌داد.

در زمینه کشاورزى دولت رادیکال ایریگوین کنترل کیفیت صادرات کشاورزى و دادن تضمین‌هاى لازم به تولید کنندگان را در پیش گرفت که باعث ارائه محصولات با کیفیت بالا و قیمت پایین شد و بالاخره در ابعاد اقتصادى در سال ۱۹۲۲ دولت رادیکال کمپانى‌هاى نفتى فدرال را پایه‌گذارى که به موجب آن ذخایر نفتى و انرژى زاى کشور در نهایت تحت سرپرستى و کنترل دولت ملى قرار مى‌گرفت.

حزب رادیکال در واقع نماینده گروههای جدید شهری و گروههای صنعتی در مقابل احزاب محافظه کار بود. اگرچه حزب فوق، در طول این مدت در عمل به تعهدات انتخاباتی خود ناکام ماند اما طبقه متوسط جامعه که خود موجب پیروزی حزب مزبورشده بودند و علیرغم نارضایتی از عملکرد آنها، در دو دور بعد انتخابات نیز به آنها رأی دادند در واقع آنه از بیم ورود کشور  به یک سیکل نظامی به ادامه حکومت رادیکال ها متمایل تر بودند. در زمانی که حکومت نظامیان، حرکت غالب در سایر کشورهای آمریکای لاتین بود، در آرژانتین از زمان استقلال و تشکیل کشور، چنین اقدامی اتفاق نیفتاده بود. در حقیقت تداوم حکومت های قانونی که از طریق انتخابات قدرت را بدست گرفته بودند یک موفقیت بزرگ محسوب می شد.

 

اولین کودتاهای نظامی و برکناری دولت ملی

بحران شدید مالی نوامبر1929 که از نیویورک آغاز شد و دراروپا گسترش یافت، نتایج شدیدی را در سرتاسر جهان بدنبال داشت، در آرژانتین نتیجه این بحران، کاهش شدید صادرات گوشت گاو و گندم آرژانتین بود. در نتیجه اقتصاد ضعیف آرژانتین را به سرعت مورد تأثیر قرار داد و بهترین فرصت را در اختیار نظامیان قرارداد. افزایش نارضایتی محافظه کاران از دولت رادیکال، نزدیکی آنها به قطب های نظامی و در حقیقت همپوشانی منافع دو گروه فوق باعث شد که نظامیان ترغیب و یا متقاعد به انجام کودتا شوند. وقوع کودتا توسط "ژنرال اوریبورو" در سال 1930 و بازگشت محافظه کاران به قدرت را موجب شد. از آن پس برای شش دهه تنش بین تقاضاهای مردمی و اقدامات نظامیان یک تهدید واقعی در زندگی آرژانتین بود.

سال 1930 در واقع یک مقطع تاریخی در تاریخ معاصر آرژانتین است. زیرا ورود به یک دوره جدید از تاریخ سیاسی محسوب می شود. اتفاقی که در این سال به وقوع پیوست در تاریخ کشور آرژانتین بی سابقه بود. سقوط یک دولت قانونی در نتیجه یک کودتا اگرچه گردانندگان کودتای 6 سپتامبر 1930 آن را یک انقلاب خوانده اند و اما در واقع یک فاجعه کامل سیاسی بود.

ازسوی دیگر سال 1930 یک لحظه حساس در تاریخ جهان بویژه اروپا نیز بود. سیستم های سیاسی مخالف آزادی دموکراتیک سنتی اروپا بویژه درکشورهای متمدن آن به قدرت رسیده بودند. به عنوان مثال فاشیسم درایتالیا از سال1923 در قدرت بود و در حال تبدیل شدن به اولین قدرت جهانی بود. در سوی دیگر در اتحادیه جماهیر شوروی بلشویک ها در انقلاب 1917 پیروز شده بودند و از سال 1925 استالینیسم درکشور حاکم بود. با وجود همه اینها در منطقه آمریکای لاتین نیز در همین مقطع کودتاهای متعددی در جریان بود که سیستم های کم و بیش دموکراتیک موجود را کنار می زدند.

در زمینه های بروز کودتای 1930 آرژانتین، یک عامل دیگر نیز باید اضافه نمود. نفرت بی حد و حصر طبقه بالا و ثروتمند جامعه از ایریگوین. در واقع ایریگوین و حزب رادیکال اگرچه با شعار مبارزه با الیگارشی حاکم به پیروزی رسیدند اما پس از بدست گیری قدرت، هیچگاه به آنها حمله نکرده و روش زندگی، منافع و مالکیت آن احترام گذاشتند. اما جو و فضای عمومی جامعه به گونه ای بود که این دو را در مقابل یکدیگر قرار داده بود و به همین دلیل بود که طبقه حاکم مذکور دست نظامیان را در انجام کودتا فشردند.

بهرحال دربعد اقتصادی می توان گفت که از سال ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰، آرژانتین دراثر اقتصاد صادرات محور، از رفاه و شهرت فزاینده‌ای برخوردار شد و در نتیجه اعمال سیاستهای مهاجر محور، جمعیت کشور به ۷ برابر افزایش یافت.

در دوره حکومتهای متکی به کودتا رشد اقتصادی کشور و افزایش جمعیت ادامه یافت. البته در این دوره کودتای دیگری نیز در سال 1942 بوقوع پیوست و کم کم زمینه های اجتماعی و سیاسی برای ظهور یکی از رهبران مشهور آرژانتین شکل گرفت. ژنرال رامیرز که با کودتا قدرت را بدست گرفته بود تا اوایل سال 1944 تحت فشار دولتهای متحد در جنگ جهانی دوم برای قطع روابط با کشورهای محور بود و در نتیجه این فشارها مجبور به کناره گیری شد. جانشین وی، سرهنگ خوان دومینگو پرون  را بعنوان معاون رئیس جمهور و وزیر کار و رفاه اجتماعی منصوب کرد.

 

ظهور پرون و آغاز پرونیسم در کشور

خوان دومینگو پرون این روزها آنقدر در آرژانتین معروف و محبوب است که کسی در مورد اینکه وی نیز از نظامیان کودتاچی بوده است، نمی داند و یا نمی خواهد بداند البته  در آرژنتین باید بسیار حساب شده و دقیق درمورد وی صحبت کرد، چون هم اکنون نیز مخالفانی دارد که از وی دلخوشی ندارند. طرفداران احزاب رادیکال و راست گراها جزو این دسته هستند. در عین حال بسیاری از حزب حاکم در دو دهه اخیر خود را طرفدار پرون دانسته است.

پرون از دوران جوانی به ارتش پیوسته و بدلیل هوش و پشتکار خود مدارج ترقی را بخوبی طی کرده بود. وی در سال 1930 جزو افسران طرفدار کودتا بود. درسالهای بعد بعنوان عضو محرک نظامیان"گروه افسران متحد" زمینه کودتای نظامی سال 1943 را فراهم کرد. پرون مشکلات و مسائل ارتش را کاملا می شناخت. استاد دانشکده جنگ بود. از تجربه جنگ داخلی اسپانیا به این نتیجه رسیده بود که باید از بروز جنگ داخلی در آرژانتین پیشگیری کرد و برای دسترسی به این هدف، باید پایه های حکومت را گسترش داد و در برابر قدرت ارتش، وزنه دیگری ایجاد کرد.

پرون در 27 اکتبر 1943 با بدست آوردن ریاست اداره کل کار و خدمات اجتماعی توانست حمایت مردم را جلب کند و تعهد نمود دستمزدها را افزایش دهد. شرایط کار را بهتر بخشیده و بیمه اجتماعی بوجود آورد. سپس شروع به فعالیت برای مشکل کارگرانی که عضو اتحادیه ها نبودند، کرد. اینگونه بود که پرون نظامی، حامی کارگران شد و در اول دسامبر 1943 توانست اداره اش را به وزارتخانه تبدیل کند و بدین ترتیب اصلاحات پرون یعنی افزایش دستمزدها ، پاداش سالیانه، هشت ساعت کار روزانه، تعطیلات با حقوق و بیمه صدمات و جراحات در حین کار به اجرا گذاشته شد. قانون برزگران مدرن ترین قانونی بود که در تمام دنیا برای کارگران کشاورز اجرا می شد. در این قانون از کارگران مهاجر فصلی حمایت می شد و دوران استراحت حداقل تغذیه، حداقل حقوق، تعطیلات با حقوق و مسکن ، مدرسه، پزشک و داروی رایگان، حقوق صنفی و حق کامل قانونی کارگران کشاورزی در نظر گرفته شده بود.

پرون در 26 فوریه 1944 با داشتن پست وزارت کار به وزارت جنگ و بعدا به معاونت رئیس جمهور منصوب شد. در همین زمان است که اختلافات آمریکا و آرژانتین شدت گرفت زیرا پرون همچنان حاضر به ورود به جنگ جهانی به نفع آمریکا و کشورهای همسو نبود. بلافاصله آمریکا به فشار سیاسی و اقتصادی متوسل شد و این امر باعث افزایش محبوبیت پرون بین طبقه متوسط شد. روزولت در این زمان آرژانتین را بعنوان دژ محکم نازیسم و فاشیسم قاره آمریکا محکوم نمود. البته طرفداران آمریکا در درون ارتش آرژانتین چندی بعد با ایجاد شورش، وی را مجبور به کناره گیری و تبعید نمودند.

تبعید وی نارامی ها و تظاهرات اجتماعی گروههای مختلف مردم را بدنبال داشت، ادامه این اعتراضات، نطامیان حاکم را مجبور به بازگرداندن پرون نمود. وی بلافاصله بعد از بازگشت خود را نامزد انتخابات نمود و با کسب 56 درصد کل آرا به ریاست جمهوری آرژانتین رسید. پس از پیروزی برنامه 5 ساله 128 صفحه ای خود را ارائه کرد. نکات اساسی این برنامه عبارت بود از: اصلاح بودجه بانک ها، بازپرداخت تمام وام های خارجی، ملی کردن خدمات عمومی و صنایع مادر، توسعه صنایع مهم و در دست گرفتن خرید و فروش گندم، پشم، گوشت، پوست و روغن توسط مردم. پرون در مدت کوتاهی خطوط آهن و دیگر خدمات عمومی شرکتهای انگلیسی و بلژیکی را با پول نقد خرید و برای خرید دارایی انگلستان از یک میلیارد دلاری که این کشور از زمان جنگ به آرژانتین مقروض بود، استفاده کرد و هفتمین ناوگان بازرگانی دریایی جهان را ایجاد کرد.

در همین زمان همسر وی ( خانم اوا پرون) که در بازگشت از تبعید و پیروزی های مکرر وی نقش مهمی را ایفا کرده بود، بیش از همه به حمایت از قشرهای آسیب پذیر جامعه پرداخت. تلاش  برای ساخت مسکن ارزان قیمت ، بهداشت عمومی رایگان و... از جمله برنامه های وی بود که باعث شد اوا پرون به قهرمان محبوب مردم تبدیل شود.

پرون از شرایط جهانی بعد از جنگ استفاده کرد. دیری نگذشت که قیمت مواد خام کاهش یافت و در عوض قیمت مصنوعات صنعتی و تولیدات کشاورزی و دامی به سرعت بالا رفت تا سرانجام قیمت ها به چندین برابر دوره جنگ رسید. این قطعا به کمک اقتصاد آرژانتین که بر محور مصنوعات فوق الذکر اداره می شد، بود. با  وارد شدن "پینیه دو" بزرگترین اقتصاد دان و ریاضی دان آرژانتین به کابینه دولت از یک طرف و شروع جنگ شبه جزیره کره از طرف دیگر، تولیدات آرژانتین بار دیگر رو به ترقی گذاشت. بنابراین بهترین دوران رونق اقتصادی کشور شکل گرفت و رفاه و ثروت عمومی افزایش یافت.

 با یاری اوا پرون، زنان آرژانتین در این دوره حق رأی بدست آوردند و در سال 1951 خوان پرون با کسب 65 درصد آرا مجددا به ریاست جمهوری رسید. در دوره دوم ریاست جمهوری، پرون اشتباهات بزرگی را مرتکب شد که نارضایتی عمومی را بدنبال داشت، ادامه روند چنین تصمیماتی باعث شد که رئیس جمهوری که با بالاترین میزان رأی تاریخ آرژانتین به قدرت رسیده بود، بدنبال افزایش مخالفت ها ، توسط یک شورشی نظامی کنار زده شود.

از جمله تصمیمات اشتباه دولت پرون می توان به اجرای قانون طلاق و نظارت بر فحشا ( قانونی نمودن ) که مخالفت شدید کاتولیک های مذهبی و کلیسا را برانگیخت و  دادن امتیازات نفتی به موسسات آمریکایی و دریافت وام از آمریکا اشاره نمود.

 

برکناری پرون، جنگ سرد  و افزایش نفوذ آمریکا در حیات خلوت خود 

اگرچه پرون از قدرت کنار رفت اما آمریکا همچنان نقش اول را در صحنه سیاسی آرژانتین بازی می کرد و جانشینان پرون نیز به دریافت کمک ها و اجرای برنامه های آمریکا همت گماردند. این زمان در صحنه جهانی ، جنگ سرد در اوج قرار داشت و آمریکا به "حیاط خلوت" خود توجه ویژه ای داشت. بنابراین شاهد هستیم که کودتاهای آمریکائی نه تنها در این کشور بلکه در سایر کشورهای منطقه از جمله پاراگوئه، شیلی و ... بوقوع می پیوست. در واقع محافظه کاران این کشور با کمک آمریکا قدرت را از دولتهایی که در پی اجرای برنامه های مستقلانه بودند، می گرفتند. برنامه های اقتصادی آمریکایی و ارائه اعتبارات پی در پی وابستگی بیشتر به آمریکا را بدنبال داشت. فروندیسی که در نیمه دوم دهه 1950 و اوائل دهه بعد از آن قدرت را در آرژانتین در دست داشت بیش از 300 میلیون دلار از آمریکا وام گرفت و بعلت کاهش تولیدات مجبور شد، برای بدست آوردن وام بیشتر برنامه صرفه جوئی اقتصادی آمریکا را باجرا گذارد. این برنامه جریان گردش پول را کند و ارزش دستمزدها را که به علت کاهش ارزش پول کشور، پائین آمده بود، تقریبا به هیچ تقلیل داد. قوانین مالیاتی بیشتر به ضرر طبقات متوسط و موسسات کوچک ملی بود. بدین ترتیب بحران شدت یافت . کارخانه ها بسته شد و تعداد زیادی کارگر بیکار شدند. در سال 1961 اوضاع کمی بهبود یافت ولی از نظر توازن تجاری شرایط از همیشه بدتر بود.

برای انتخابات 18 مارس 1962 فروندیسی ارتش را قانع کرد که به حزب پرون( عدالتخواه) اجازه شرکت در انتخابات مجلس داده شود در نتیجه طرفدران پرون در چند استان اکثریت را بدست آوردند و روز بعد رئیس جمهور بمنظور حفظ نظام جمهوری، کنترل استان های مزبور را کاملا در دست گرفت اما در 29 مارس ارتش رئیس جمهور را به زندان افکند و رئیس مجلس سنا( خوسه ماریا گیدو) را به جای وی نشاند. گیدو بلافاصله نتایج انتخابات قبلی را لغو کرد و کنگره را برای مدت یکسال تعطیل و تمامی احزاب را بدون استثنا منحل نمود و تا سال 1970 با قدرت فراوان به حکومت استبدادی خود ادامه داد و در نظر داشت که در سال 1973 که به نظر او اوضاع برای انتخابات آرام و قابل اطمینان خواهد شد، انتخابات آزاد انجام دهد اما در سال 1970 توسط نظامیان به فرماندهی ژنرال لانوسه فرمانده نیروی زمینی از کار برکنار شد و وابسته نظامی آرژانتین در واشنگتن بنام ژنرال لوینگستون  به ریاست جمهوری رسید اما چون نتوانست مطابق میل ژنرال لانوسه رفتار کند ، پس از هفت ماه از زمامداری برکنار شد. پس از آن دولت بمدت یکماه توسط شورای فرماندهان نظامی اداره می شد. تا اینکه شورای مذکور ژنرال لانوسه را به ریاست جمهوری برگزید.

روند به قدرت رسیدن لوینگستون نیز بسیار جالب بود. در واقع کودتای دیگری توسط آمریکا بر علیه حاکم قبلی طرفدار همین کشور بوقوع پیوسته بود و وابسته نظامی که در آمریکا خدمت کرده بود، به ریاست کشور منصوب شده بود. دلیل اصلی هم فاصله گرفتن هرچند اندک از خواسته ها و تصمیمات آمریکا بود. ذکر مجدد این نکته ضروری است که در این سالها جنگ سرد در اوج قرار داشت و هر حرکت مخالفی هر چند کوچک در این منطقه پذیرفته نبود. دلیل کنار رفتن فروندیسی و زندانی شدن وی، اجازه دادن به پرونیست های طرفدار طبقه کارگر به شرکت در انتخابات و برگزیده شدن بود. تصمیم کنار زدن گیدو نیز به همین دلیل مجدا تکرار شد.

 

بازگشت مجدد پرون به قدرت

ژنرال لانوسه در نظر داشت با ایجاد محبوبیت بین مردم و کنار آمدن با خوان پرون، رهبر افسانه ای نهضت پرونیسم که در تبعید به سر می برد، از طریق برگزاری انتخابات آزاد به ریاست جمهوری انتخاب شود. او حتی برای این منظور کلیه خواسته های احتمالی پرون را  محقق کرد. یعنی جسد اوا پرون را که مدت ها مفقود الاثر بود، به پرون مسترد کرد. حقوق بازنشستگی 17 سال پرون را بازپرداخت کرد و با پاک کردن پرونده کلیه اتهاماتی که به پرون نسبت داده می شد از او اعاده حیثیت نمود و حتی اعلام داشت که پرون می تواند مانند آرژانتینی های دیگر آزادنه به کشور مراجعه کند اما پرون که در تمام این مدت هیچگاه رابطه اش را با هوادارانش قطع نکرده بود، و رهبری آنها را از خارج به عهده داشت و با اطلاع از قدرت هواداران خود در آرژانتین، حاضر به همکاری با ژنرال لانوسه نشد و معتقد بود ریاست جمهوری مقامی است که از طرف اکثریت مردم به یک نفر واگذار می شود و چون اکثریت مردم طرفدار وی می باشد، دلیلی ندارد که از حق خود به نفع ژنرال لانوسه کناره گیری کند.

ژنرال لانوسه که از کمک پرون ناامید شد، سعی کرد با تصویب قانونی نامزدهای ریاست جمهوری را موظف نماید که از 21 آگوست 1972 به بعد مقیم آرژانتین شوند و مسافرتشان به خارج از کشور منوط به اجازه وزارت کشور گردد ولی پرون اعلام داشت قانونی قابل احترام است که به تصویب مجلسین رسیده باشد.

تغییر و تحولات سیاسی بعدی، ناگزیر به پذیرفتن نامزد طرفدار پرون از سوی دولت کودتا شد و در انتخابات مارس 1973 کامپور ی طرفدار پرون پیروز شد اما چند هفته بعد از این مقام کناره گیری نمود و در نتیجه پرون را ناگزیر به پذیرفتن ریاست جمهوری کرد. در سپتامبر همان سال خوان پرون برای سومین بار با 61 درصد آرا به ریاست جمهوری رسید و همسر وی ( ایزابل پرون) به معاونت ریاست جمهوری برگزیده شد اما پرون تنها یکسال بعد از بازگشت مجدد به قدرت در گذشت و لذا معاون رئیس جمهور( همسرش) جانشین وی شد. ایزابل پرون تلاش نمود تا صنایع بزرگ کشور ( از جمله صنایعی که در اختیار آمریکا قرار داشت) را ملی نماید. روابط آرژانتین با کشورهای آمریکای لاتین را گسترش داد و علاقمند بود روابط با آمریکا به مسیر صحیح خود بازگردد اما نظامیان و محافظه کاران طرفدار آمریکا این وضعیت را تحمل نکرده و با کودتای نظامی ۲۴ مارس ۱۹۷۶ او را از کار برکنار نمودند.

 

دیکتاتوری سیاه در آرژانتین

در نتیجه کودتای 1976 آرژانتین  نیروهای مسلح از طریق دیکتاتوری نظامی" خونتا" که خود آن را فرآیند سازماندهی مجدد ملی می‌خواندند تا سال ۱۹۸۳ قدرت را به دست گرفتند. این دوره بدون تردید سیاه ترین دوره تاریخ آرژانتین است. دولت نظامی، مخالفین و گروه‌های تروریست چپ گرا را با استفاده از اقدامات خشونت بار غیرقانونی(«جنگ کثیف») سرکوب نمود؛ در این دوره هزاران نفر از مخالفین، ناپدید شدند؛ درحالی که سازمانهای اطلاعات و امنیت آرژانتین با سرویس اطلاعات و امنیت شیلی(دینا]) و دیگر سازمانهای اطلاعاتی آمریکای جنوبی و با سازمان سیا در «عملیات کرکس» همکاری می‌نمودند. بسیاری از رهبران نظامی که در جنگ کثیف شرکت داشتند، در مدارس آمریکایی تحت حمایت مالی آمریکا آموزش دیده بودند که در میان آنها دیکتاتورهای آرژانتینی همچون " لئوپولدو گالتییری "و "روبرتو ویولا " قرار داشتند. مشکلات اقتصادی، سقوط چندین باره ارزش پول کشور ، روند فزاینده بیکاری در کشور ، افزایش نارضایتی کارگران، اتهامات فساد، آزردگی عمومی در مواجهه با تجاوز گسترده و سیستماتیک به حقوق بشر و نهایتاً شکست این کشور در سال ۱۹۸۲ از بریتانیا در جنگ جزایر مالویناس موجب بی اعتبار شدن رژیم نظامی آرژانتین و در نهایت سقوط آنها گردید.

روش های مبارزه قدرت حاکم با مخالفین بسیار سبوعانه بود. گفته می شود بیش از 30 هزار نفر از مردم در این دوره ناپدید شده اند. نظامیان حتی بسیاری خانواده ها را از یکدیگر جدا کرده و پس از کشتن مادر و پدر، فرزندانشان را برای تربیت نزد خود می بردند. این واقعیت تلخ بیش از 25 سال بعد آشکار شد در حالی که هنوز هم نحوه کشته شدن و ناپدید شدن این تعداد کثیر در هاله ای از ابهام است.

 

بازگشت دموکراسی و برگزاری انتخابات آزاد

دیکتاتوری سیاه نظامیان با خورخه رافائل ویدلا درسال 1976آغاز و پس از شکست در جنگ مالویناس در سال 1982 در زمان ژنرال بینگون در سال 1983 به پایان رسید. در سال 1983 با انتخابات دموکراتیک، رائول آلفونسین از حزب اتحاد مدنی رادیکال به قدرت رسید.

دو سال اول دوره آلفونسین به تلاش وی برای به دادگاه کشانیدن نظامیان مسئول جنگ کثیف گذشت. حزب رادیکال به آسانی از گسستگی در حزب پرونیست استفاده کرد و در انتخابات 1985 نیز بیشترین کرسی های کنگره را بدست آورد. با این وجود دولت از مهار تورم لجام گسیخته و باپرداخت بدهی های به جا مانده از دوران نظامیان ناتوان نشان می داد.

با افزایش نرخ تورم به 1100 درصد در سال 1985 دولت طرح جدیدی را به نام «طرح آسترال»ارائه داد که براساس آن واحد پول کشور از پزو به آسترا تبدیل می شدو هر واحد آسترا برابر 87 سنت آمریکا بود. این طرح بر سه محور کاهش شدید کسری بودجه، تثبیت قیمتها و دستمزدها و نهایتا اصلاحات پولی و مالی استوار بود. در کوتاه مدت این برنامه دستاوردهایی را داشت از جمله تورم روزانه را متوقف کرد و اعتماد را به مهمترین بخش های مالی کشور و جامعه مالی بین المللی ایجاد نمود اما رکود بالای اقتصادی و صنعتی را بدنبال داشت بگونه ای  که تنها در اولین سال اجرای برنامه 60 درصد از فعالیتهای صنعتی کشور کاسته شد. علاوه بر آن این برنامه نتوانست هیچگونه تأثیر مثبتی بر کاهش بدهیهای خارجی کشور داشته باشد. نهایتا اتحادیه های کارگری با این اعتقاد که طرح آسترال در جهت فقیرتر شدن مردم و کارگران گام بر می دارد، مصرا از دولت خواستار تجدید نظر در اجرای آن شدند.

دولت آلفونسین در میاه راه اجرای آن برنامه ناچار به متوسل شدن به صندوق بین المللی پول و اخذ اعتبارات جدید شد. صندوق نیز تخصیص اعتبار را مشروط به اجرای نسخه های خود برای بهبود وضعیت اقتصادی کرد که از جمله آن کاهش هزینه های دولتی، اجرای برنامه ریاضت اقتصادی و واگذاری صنایع بزرگ به بخش خصوصی بود. در واقع شاید بتوان نطفه های بحران بزرگ اقتصادی سال 2001 این کشور را در اجرای همین برنامه ها ارزیابی نمود.

اجرای برنامه های فوق توسط آلفونسین و مخالفت های عمومی با آن از جمله «حزب عدالتخواه» جناح جدید حزب پرونیست، موجب شد در انتخابات میان دوره ای مجلس نمایندگان حزب پرونیست با کسب 41/5 درصد آرا موفقیت بالائی را کسب کرد و بتواند اکثریت حزب رادیکال را در مجلس نمایندگان بشکند. دو سال بعد(1989)  کارلوس منم رهبر حزب پرونیست و استاندار ایالت لاریوخا توانست با اکثریت آرا ریاست جمهوری کشور را بدست گیرد. در همین انتخابات پرونیست ها اکثریت کرسی های مجلس نمایندگان را اشغال کردند.

 

قدرت گیری مجدد پرونیست ها

وخامت اوضاع اقتصادی کشور و عدم توانائی دولت در کنترل اوضاع باعث شد که آلفونسین 5 ماه قبل از پایان دوره ریاست جمهوری، استعفا کرده ودر نتیجه منم قدرت را بدست گرفت. با این وجود برای اولین بار بعد از 1928 روند دوره قانونی و دموکراسی در کشور به درستی طی شد و یک رئیس جمهور قانونی ، جانشین رئیس جمهور قبلی شد. با تغییر و تحولات جدی در نظام بین المللی و بویژه پایان دوره دیکتاتوری های نظامی در منطقه آمریکای لاتین، بازگشت دوره دیکتاتورها در این مقطع متصور نبود. در این دوره آمریکا از طریق دموکراسی به نفوذ خود در سیاست و حکومت کشور ادامه داد.

ذکر این نکته مهم است که با انتخاب رائول آلفونسین به عنوان رئیس جمهور آرژانتین در اکتبر ۱۹۸۳حزب رادیکال براى سومین بار پس از سال‌ها حاکمیت نظامیان، سرنوشت سیاسى کشور را مجددا بدست گرفت. لکن عدم موفقیت آن در حل معضلات جامعه که در نهایت به شکست این حزب در انتخابات ۱۹۸۹ریاست جمهورى به توسط پرونیست‌ها انجامید، باعث شد تا حزب رادیکال به مقام دومین حزب مطرح در جامعه تنزل نماید.           

نزول حزب رادیکال به مقام دوم از 1989 تا به کنون نیز نه تنها ترمیم نیافته، بلکه با توجه به نتایج بدست آمده از رقابت‌‌هاى سیاسى این حزب در مقاطع مختلف انتخاباتى از ۱۹۸۹ تا انتخابات اکتبر 2011 ، حزب رادیکال در سراشیبی نزول قرار گرفته و موقعیت خود را بشدت از دست داده است. 

مشکلات اقتصادی کشور که از زمان آلفونسین آغاز شده بود تا سال 1991 ادامه داشت. در این زمان ، دومینگو کاوالو بعنوان وزیر اقتصاد معرفی شد. وی برنامه ثبات اقتصادی کشور را ارائه نمود که براساس آن ارزش پزوی آرژانتین معادل یک  دلار آمریکا قرار داده شد. علاوه بر آن، دولت تعداد بسیار زیادی از شرکتهای دولتی از جمله شرکتهای مادر را خصوصی کرد ( دقیقا برعکس آنچه بنیانگذار حزب پرونیست انجام داده بود.) و برنامه اصلاحات مالیاتی را به اجرا گذارد. در نتیجه این اقدامات، تورم لجام گسیخته مهار شد و اقتصاد کشور به آرامی شروع به رشد نمود. به لطف اقدامات مثبت اقتصادی و افزایش محبوبیت عمومی، منم بدنبال اصلاح قانون اساسی 1853 و فراهم نمودن زمینه های انتخاب مجدد خود بود. در این شرایط حزب حاکم به آسانی در انتخابات میان دوره ای سال 1993 پیروز شد البته با این وجود نتوانست اکثریت لازم دو سوم را برای بازنگری قانون اساسی بدست آورد. بنابراین ناگزیر به ائتلاف و رسیدن به توافق با رئیس جمهور سابق آلفونسین( رئیس حزب رادیکال) شد و بنابراین راه برای اصلاحات مورد نظر فراهم شد. در اصلاحات قانون اساسی، دوره ریاست جمهوری از شش سال به 4 سال کاهش یافت اما امکان انتخاب مجدد برای یک بار دیگر فراهم گردید.

در سال 1995، اقتصاد کشور از بحران ارزش پول مکزیک ( مشهور به تاکیا)  متأثر شد اما منم توانست برای بار دوم به ریاست جمهوری برسد. نکته مهم این بود که اتحاد فره پاسو( جبهه همبستگی کشور) توانست جایگاه دوم را در انتخابات کسب کند و حزب رادیکال متحمل سنگین ترین شکست خود شد. در این انتخابات نیز حزب عدالتخواه( پرونیست) اکثریت را در مجلس نمایندگان بدست آورد.

در سال 1996 ، دومینگو کاوالو پس از ذکر مواردی از فساد در درون دولت منم و مافیائی دانستن دولت ، از سمت خود استعفا داد. در سال 1997 در حالی که اقتصاد به شدت در حال رشد بود، یک بار دیگر منم  به دنبال دور زدن محدودیت قانون اساسی از دو دوره متوالی ریاست جمهوری بود اما موفق نشد و حزب عدالتخواه فرماندار بوئنوس آیرس ادواردو دوآلده را بعنوان کاندیدای ریاست جمهوری خود رای انتخابات عمومی سال 1999 انتخاب کرد. در همین حال اتحاد دمکراتیک مدنی فرناندو دلاروآ (شهردار بوئنوس آیرس) را به عنوان نامزد ریاست جمهوری خود انتخاب کرد.دلاروآ در انتخابات پیروز شد. در این انتخابات حزب رادیکال اکثریت را در مجلس نمایندگان بدست آورد اما اکثریت حزب پرونیست در سنا حفظ شد.

در ماه ژوئیه 1997 تایلند ارزش پول خود را کاهش داد. در اکتبر همین سال بورس هنگ کنگ بشدت سقوط کرد. این سقوط بصورت زنجیره ای ژاپن، کره، روسیه و نهایتا برزیل را در بر گرفت. در آغازین روزهای 1999 برزیل ارزش پول خود را بشدت کاهش داد. اقدام برزیل ضربه بسیار سختی برای آرژانتین محسوب می شد و باعث گشت که ارزش محصولات صادراتی آرژانتین بشدت کاهش یابد. در مدت کوتاهی رتبه اعتباری آرژانتین سقوط کرد. گسترش این وضعیت، نابودی زیر ساختهایی را که یک دهه منم آنها را بنا نموده بود، بدنبال داشت. تولیدات عمده بویژه در بخش اتومبیل و صنایع به نصف کاهش یافت و  بدهی کشور 160 میلیارد دلار افزایش یافت که بیش از دو برابر سال 1994 بود. وضعیت اقتصادی که ورشکستگی نیمی از شرکتهای متوسط و کوچک و نیمه تعطیل شدن کارخانه های بزرگ را بدنبال داشت، نارامی های اجتماعی را بدنبال داشت.در چنین مقطعی راهپیمائی های هر روزه که عمدتا به خشونت کشیده می شد و راه بندانهای جاده ای توسط کارگران و کشاورزان بیکار به مشکلی بر دیگر مشکلات کشور تبدیل شده بود.  

 

بروز بی ثباتی عمیق سیاسی متأثر از بحران اقتصادی

اتحاد شکننده ای که در اوج رکود اقتصادی ، به رهبری دلاروآ قدرت را در دست گرفت. پس از استعفای پی در پی دو وزیر اقتصاد، دومینگو  کاوالو بمنظور نجات اقتصاد کشور، از سوی دلاروآ به عنوان وزیر اقتصاد منصوب شد. با این حال، اقدامات دولت در بهبود وضعیت اقتصادی موفق نبود و حزب پرونیست در انتخابات سال 2001 موفق شد با تفاوت بسیار زیاد پیروز شود. مدت کوتاهی پس از آن ، وخامت اقتصاد شتاب گرفت و باعث ایجاد شورش خشونت بار ضد دولت در بوئنوس آیرس  شد. کاوالو و بعد از وی در دسامبر 2001 رئیس جمهور در اوج ناآرامی های اجتماعی و حمله کارگران معترض به فروشگاهها و در حالی که کنترل جامعه به کلی از دست دولت خارج شده بود، ناگزیر به استعفا شد. در طول ده روز بعد آرژانتین در صدر اخبار جهانی قرار داشت در حالی که مردم گرسنه و کارگرانی که چندین ماه حقوق خود را دریافت ننموده بودند برای بدست آوردن اندک خوراکی برای سیر شدن به فروشگاهها حمله می کردند، کنگره طبق قانون اساسی مبادرت به انتخاب رئیس جمهور موقت نمود. دراین مدت کوتاه سه رئیس جمهور موقت برگزیده شدند اما هرکدام پس از چند روز استعفا داده و کنار رفتند در واقع قدرت کنترل اوضاع را نداشتند. در ژانویه سال 2002 ، کنگره ادواردو دوآلده را تا پایان دوره قانونی ریاست جمهوری بعنوان رئیس دولت انتقالی برگزید.

 دوآلده در اولین اقدام ارزش را شناور اعلام کرده و اجازه کاهش ارزش پزو که تا این زمان در اسناد رسمی برابر دلار در نظرگرفته می شد اما در واقع بیش از دو سوم ارزش خود را از دست داده بود را صادرکرد، درحالی که حساب های بانکی تا اواخرسال 2002 تحت قانون کورالیتو یا"حصار کوچک" معرفی شده توسط کاوالو باقی ماند. این اقدام به منظور جلوگیری از فرار سرمایه ها از کشور اتخاذشده بود. در این میان، اقتصاد آرژانتین دچار فروپاشی بی سابقه ای در زمان صلح شد. نرخ بیکاری افزایش یافت و اکثریت جمعیت کشور به زیر خط فقر رفت. محبوبیت سیاستمداران کاهش یافت و به پایین ترین سطح آن رسید اما نهادهای دموکراتیکی که در سال 1983 تاسیس شده بودند قادر به ادامه مسیر بودند.

در ماه آوریل سال 2003 انتخابات زود هنگام ریاست جمهوری برگزار شد و حزب عدالتخواه موفق به انتخاب یک کاندیدای واحد نشد و در نتیجه سه پرونیست برای کسب کرسی ریاست جمهوری با یکدیگر به رقابت پرداختند که عبارت بودند از:  رئیس جمهورهای سابق منم و رودریگز سا و فرماندار سانتا کروز(نستور کیرچنر).

در حزب رادیکال نیز که پس از شکست دلاروآ دچار انشعابهای متعدد شده بود؛ علاوه بر نامزد رسمی حزب، دو از گروه های جدایی طلب رادیکال نامزدهای جداگانه ای را معرفی کردند : ریکاردو لوپز مورفی نماینده راست میانه و خانم الیسا کارریو نماینده چپ  میانه برای جمهوری مساوات؛ گروه اخیر بخشی از نیروهای فره پاسو را که پس از بحران سال 2001 از هم پاشیده بودند، به سمت خود جذب نمود.

در انتخابات سراسری، حزب رادیکال مجدداً شکست سختی خورد و به نظر می رسید که در مسیر فروپاشی به شدت در حال حرکت می باشد. در این انتخابات در دور اول منم و کیرچنر(هر دو از حزب پرونیست) به ترتیب 22/5 و 21/5 درصد آرا را کسب کردند اما نظرسنجی ها نشان می داد که محبوبیت کیرچنر به شکل قابل ملاحظه ای بالا و احتمال شکست منم قطعی است. دلیل اصلی نیز عدم رضایت مردم از دو دور ریاست جمهوری منم بود. بنابراین منم از حضور در دور دوم کناره گیری کرد و نستور کیرچنر بعنوان اولین رئیس جمهور آرژانتین که با رأی بسیار کمتر از 40 درصد ذکر شده در قانون اساسی به ریاست جمهوری می رسید، انتخاب شد.

کرچنر سیاستهای انقلابی و مستحکمی را در همه زمینه ها اعلام کرد. در این دوره در سایر کشورهای آمریکای لاتین نیز چهره های چپ گرای انقلابی به پیروزی رسیده بودند. از جمله در ونزوئلا، هوگو چاوز و در  برزیل، لولا دا سیلوا در قدرت بودند.

رئیس جمهور جدید در ابتدای قدرت، بازپرداخت بدهی ها را متوقف نموده و سیاستهای انضباطی دقیقی در این بخش وضع کرد.در این دوره 4 ساله اقتصاد آرژانتین به شکل قابل توجهی بهبود یافت و کشور بازپرداخت بدهی های عظیم خارجی خود را با برنامه ریزی مجدد از سر گرفت.

در بعد داخلی از جمله اقدامات مهم دولت کرچنر لغو قانون عفو افسران نظامی متهم به نقض حقوق بشر در دوران دیکتاتوری 1976-1983  بود که امکان تعقیب و پیگرد قضائی آنها را فراهم می کرد. این قانون در دوره ریاست جمهوری منم وضع شده بود. منم هدف خود از وضع قانون مزبور را با بسته شدن یک فصل سیاه در تاریخ آرژانتین و دستیابی به یک دوره صلح و آرامش مورد نیاز برای سازندگی کشور دانسته بود. کرچنر  اقدامات اجتماعی بسیاری را به مورد اجرا گذارد که نتیجه آن کاهش قابل توجه فقر و بیکاری و رونق اقتصادی و رشد شتابان کشور برای 4 سال متوالی بود. در بعد قضائی وی سیستم انتصاب اعضای شورای عالی قضائی را تغییر داده و به سمت انتخابی شدن سوق داد.

وی پس از پیروزی، جبهه ای سیاسی با نام "برای پیروزی" را ایجاد کرد. این جبهه که در واقع شعبه ای از حزب پرونیست بود، توانست در انتخابات سال 2005 کنگره به یک پیروزی قاطع برسد. در حالی که انتخاب مجدد کرچنر در سال 2007 کاملا قابل پیش بینی بود. با این حال نستور کرچنر تصمیم گرفت برای دور دوم ، همسر خود سناتور کریستینا فرناندز کرچنر را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری معرفی نماید. خانم کرچنر شاید بدلیل اینکه قبل از انتخاب همسرش نیز بعنوان سناتور در کنگره فعالیت کرده بود و در طول 4 سال دوره ریاست جمهوری نستور در کنارش بود، شناخته شده بود و به لطف اقدامات دولت کرچنر و حمایت های بی دریغ همسرش در طول مبارزات انتخاباتی توانست بر سایر رقبا به راحتی غلبه کرده و سکان اداره کشور را به دست بگیرد. بدین ترتیب وی اولین رئیس جمهور تاریخ آرژانتین پس از پرون است که در اوج محبوبیت کنار رفت.  

در حالی که دوره ریاست خانم کرچنر بخوبی طی می شد و دولت موفق شده بود، رونق اقتصادی را به کشور بازگردانده ، وضعیت طبقه متوسط در طول 7 سال حکومت کرچنرها بطور قابل ملاحظه ای بهبود یافته بود و رشد پس اندازهای خارجی کشور روند شتابانی را به خود گرفته بود و در بخش سیاست خارجی نیز دولت آرژانتین مجددا اعتبار و اهمیت خود را نزد کشورهای منطقه آمریکای لاتین و در سطح جهان بدست آورده و کرچنرها خود را برای پیروزی در یک دوره دیگر انتخابات سراسری آماده می کردند، ناگهان نستور کرچنر منجی اقتصاد کشور و معمار دوره اخیر تاریخ سیاسی آرژانتین براثر سکته قلبی درگذشت. این مرگ شوک شدیدی را به جبهه برای پیروزی( متعلق به کیرچنریست ها) وارد کرد.

آخرین انتخابات عمومی کشور در 23 اکتبر 2011 برگزار گردید. در این انتخابات مجددا از حزب پرونیست سه نامزد ( ادواردو دوآلده، رودریگز سا و خانم کرچنر)  شرکت نموده بودند. از حزب رادیکال رائول آلفونسین( فرزند رئیس جمهور اسبق) و خانم الیزا کارریو ( ARI ) معرفی شده بودند.

نتایج انتخابات مطابق پیش بینی ها بود. خانم کرچنر توانست با کسب قریب 54 درصد آرا، اکثریت مطلق را کسب کند.  "جبهه برای پیروزی" متعلق به وی نیز اکثریت مطلق کرسی های مجلس نمایندگان و سنا را تصاحب کرد. علاوه بر آن در اکثریت استانها حزب حاکم پیروز بود و نامزدهای این حزب بعنوان استاندار انتخاب شدند.

در سال 2015 علیرغم ثبات اقتصادی ناشی از برنامه های دولت خانم کرچنر، تبلیغات رسانه های وابسته به جریان های راست و محافظه کار بدبینی شدیدی را نسبت به فساد در دولت خانم کرچنر به ویژه در سطح معاون رئیس جمهور (بودو) رقم زد. به عنوان مثال انتشار فیلمی از خارج کردن کیف های حاوی مقادیر زیاد دلار از خانه یکی از مقامات وزارت برنامه ریزی و انداختن آن در کلیسا منجر به بدبینی شدیدی میان مردم نسبت به عملکرد فسادآلود دولت خانم کرچنر شد. در آستانه برگزاری انتخابات، مرگ آلبرتو نیسمان (دادستان واحد ویژه آمیا) آن هم یک روز قبل از حضور او در کنگره برای به محاکمه کشیدن خانم کرچنر ضربه نهایی را به خانم کرچنر وارد کرد و مخالفان با متهم کردن خانم کرچنر به کشتن نیسمان توانستند در انتخابات همان سال پیروز شوند. 

مائوریسیو ماکری (2015 تا 2019) شهردار سابق بوئنوس آیرس، نخستین رئیس جمهور غیرپرونیست پس از کودتا (1976 تا 1983) بود. او طی چهارسال زمامداری خود با استقراض گسترده از صندوق بین المللی پول و اجرای برنامه های ریاضتی در راستای کاهش هزینه های دولتی تلاش داشت تا آرژانتین را بر ریل رشد اقتصادی قرار دهد. او در دوران ریاست جمهوری خود از طریق برگزاری اجلاس های مهم بین المللی همچون جی.20 در سال 2018 دیپلماسی فعالی را به منظور یافتن بازارهای جدید برای کالاهای تولید شده در آرژانتین و جذب سرمایه گذاری خارجی به اجرا گذاشت؛ اما برنامه های ریاضتی او به فقر و تورم 36 درصدی در آرژانتین منجر شد و نهایتاً او در انتخابات سال 2019 شکست خورد و از قدرت کناره گیری کرد. 

آلبرتو آنخل فرناندز استاد حقوق دانشگاه بوئنوس آیرس و از نزدیکان نستور کرچنر پس از سال ها کناره گیری از سیاست به دعوت کریستینا کرچنر نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد. تا قبل از آن گمانه زنی ها همگی از نامزدی مجدد خانم کرچنر در انتخابات حکایت داشت و مخالفان او نیز با علم به کاهش محبوبیت خود، تلاش داشتند تا با درگیر کردن خانم کرچنر در پرونده های متعدد قضایی (پرونده های فساد اقتصادی از جمله هتل سائوسا، دفترچه های فساد و دریافت پول های ونزوئلا، پرونده خیانت از طریق امضای یادداشت تفاهم با ایران در سال 2013 و پرونده مرگ نیسمان) مانع از پیروزی او در انتخابات شوند. اما عدم کاندیداتوری او در انتخابات ریاست جمهوری و معرفی آلبرتو آنخل فرناندز به عنوان نامزد مورد حمایت خود، مخالفان را در شوک عظیمی فرو برد. نبود فرصت کافی برای برنامه ریزی و تعیین خط مشی ها در مقابل کاندیدایی ناآشنا و اما در کنار کارنامه ناموفق اقتصادی و خالی از دست آورد مائوریسیو ماکری، شکست جبهه همه برای تغییر در مقابل جبهه همه را به همراه داشت و نهایتا در روزهای پایانی سال 2019 این آلبرتو فرناندز بود که با حمایت خانم کرچنر و ائتلافی از احزاب پرونیست (از جمله لاکامپورا) توانست به مقام ریاست جمهوری دست پیدا کند و خانم کرچنر نیز به عنوان معاون او ریاست مجلس سنا را بدست گیرد.  

با اینحال آغاز دوران ریاست جمهوری آقای فرناندز با دو بحران همراه بود: 2 سال رکود اقتصادی پیاپی و آغاز همه گیری کروناویروس. طی یکسال پس از دوران ریاست جمهوری او تورم همچنان بالای 30 درصد و رکود اقتصاد همچنان ادامه دارد و این نگرانی بوجود آمده است که در انتخابات میان دوره ای پالمانی سال 2021، اوتلاف جبهه همه با شکست مواجه شود. 

سخن آخر آنکه، آرژانتین یکی از موفق ترین نمونه های اولین موج جهانی سازی در پایان قرن نوزدهم بود. معماری باقیمانده در بوئنوس آیرس و چند شهر مهم دیگر این کشور هنوز بخوبی آثار آن دوره پر رونق را به نمایش می گذارد. زمانی که آرژانتین از یکی از بالاترین استانداردهای زندگی در جهان بهره می برد اما در اوایل سال 2002 دو اقتصاد دادن در مقاله ای در روزنامه فایننشال تایمز نوشتند: «واقعیت این است که آرژانتین بلحاظ اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی ورشکست شده است. نهادها وموسسات ناکارآمد، دولت بی اعتبار و انسجام اجتماعی از هم گسیخته است.»